مردان بزرگ ستون فقرات پیکره ی زندگی استند که باعلم ودانش وسخن شان قامت زندگی را استوار ومحکم نگهمیدارند.
دانشمندی گفته است : مردان بزرگ ستون فقرات پیکره ی زندگی استند که باعلم ودانش وسخن شان قامت زندگی را استوار ومحکم نگهمیدارند.
مولوی نام اشنا درعالم ادب وعرفان جهان است .نامش محمد وملقب به جلال الدین است اورا مولانا وملای رومی ومنسوب به بلخ وروم خوانده اند.
مولانا جلال الدین مدیحه سرای صفا وفا وانسانیت است. توجیه تازه ظریف ودقیقی ازعشق دارد که تاکنون درفرهنگ نامه های جهانی عشق درباره آن چنین سخنی نیامده وتوجیه نشده است
وبی سبب نیست که مولوی را یکی ازستونهای چهارگانه ادب پارسی درکنار فردوسی وسعدی وحافظ شمرده اند.
ازانچه گفته آمد چنین براشت می شود که افق اندیشه وزاویه دید مولانا جلال الدین زمان ومکان را درنوردیده، واورا به یک شخصیتی مبدل نموده است که تقید زمانی ومکانی درخود نمی پذیرد.
درین نبشته تلاش خواهیم نمود بصورت مستدل وبااستناد به آثار مولوی ازجمله اثر ارزشمندش مثنوی معنوی تطابق اندیشه ونوع نگاهش را باجهان امروزی درحد توان استخراج نموده وتقدیم شیفته گان ومریدان سربه کف این ابرمرد نماییم.
بخش روانشناسی:
روانشناسی خود یک رشته تازه ایست که ازقرن نزده به بعد به عنوان رشته علمی عرض اندام نمود است. یکی از موضوعات که امروزه خیلی سرزبان روانشناسان است وبصورت داغ وجدی درین رشته علمی قابل طرح وزیر بحث است ،زیستن در زمان حال است.
امروزه در بحث های روانشناسی ازسه طیف انسانها صحبت ویادآوری می شود .طیف نخست انسانهایی اندکه جسما درزمان حال ولی روحا وروانا درزمان گذشته زندگی می نمایند که به چنین افراد انسانهای افسرده خطاب می نمایند.
طیف دوم انسانهایی استند که نه دربند گذشته اند ونه اسیر حال، بل درزمان اینده زند گی می کنند که به چنین افراد انسانهای مضطرب خطاب می نمایند.
وطیف سوم انسانهایی استند که درزمان حال زندگی می کنند وچنین انسانها بدون شک انسانهای سالم و نورمال هستند.
مولانا در دفترسوم مثنوی (درداستان مشغول شدن عاشق به نامه خواندن معشوق)ق که باشکوه وزاری های فراوان عاشق همراه است درفرجام داستان به چنین نتیجه یی دست می یابد که عاشق واقعی کسی نیست که درقید زمان گذشته باشد وازمواهب زمان حال بی خبر بل عاشق واقعی وانسان نورمال کسی است که گذشته را فراموش ودرزمان حال زیست نماید.
گفت معشوق این اگر بهر منست گاه وصل این عمر ضایع کردن است
من به پیشت حاضر وتو نامه خوان نیست این باری نشان عاشقان
صوفی ابن الوقت باشد درمثال لیک صافی فارغ است از وقت وحال
درابیات فوق ابن وقت بار معنایی منفی نداشته بل منظور اینجا درزمان حال زندگی کردن است یابه تعبیر امروزی ها معادل واژه ی (آپدیت) بکار رفته است
بخش تعلیم وتربیت :
یکی ازارکان مهم واصول اساسی تعلیم وتربیت دردنیای امروزی بحث آزاد اندیشی پرسشگری وتفکر خلاق می باشد. پرسشگری آغاز اندیشیدن وانسان بودن وشنیدن است وفقدان پرسش، فقراندیشیدن وعیب انسانها می باشد. هرچه پرسش بیشتر واساسی ترباشد اندیشه هم عمیق تر وژرف تروانسانها آزادتروهراندازه پرسش کمتروسطحی تر جهل وندانی درجامعه گسترده تروانسانها اسیرترمی باشند.
درجامعه ی ایکه افرادان اهل پرسشگری نیستند؛ دران خبری ازاستدلال وچون وچرا هم نیست. درمیان چنین ملت هایی تعصب وخرافات واوهام وافکارمغشوش رواج دارد وهمه امور شناخت جهان هستی ورابطه های انسانی به نیروهای غیبی ماورای طبیعت وفالگران کشیده می شود.
خداوند گاربلخ که عصاره وتارپود انسان را فکر واندیشه ومابقی را استخوان وریشه می داند
ای برادر توهمان اندیشه ای مابقی تو استخوان وریشه ای
درقالب داستان( فروختن صوفیان بهیمه مسافر را جهت سفره وسماع) دردفتر دوم مثنوی به شدت به این اصل دراموزش وپرورش تاکید دارد وردرمقابل تلقین ومتقاعد ساختن وتلقلید را مورد مذمت وتوبیخ قرارداده وبه اندیشه ورزی واصالت واصیل بودن زندگی به انسا ن به قول سقراط تاکید می نماید.
ازره تقلید آن صوفی همین خربرفت اغازکرد اندرحنین
خلق را تقلید شان برباد داد ای دوصد لعنت براین تقلید باد
خاصه تقلید چنین بی حاصلان که آبرو رایختند ازبهر نان
مسعود مهربان
استاد زبان وادبیات دری